مَهتآب و یَلدآ
Aylin 1403/9/29 14:42
از غم به جان آمد دلم درمان ندارد
شام غریبان را سحر امکان ندارد
امشب شب مهتاب و یلدا باهم آمد
تکرار تلخ ماجرا پایان ندارد...
از غم به جان آمد دلم درمان ندارد
شام غریبان را سحر امکان ندارد
امشب شب مهتاب و یلدا باهم آمد
تکرار تلخ ماجرا پایان ندارد...
چه فرقی میکند در سیرک باشی یا در خانه؟!
خندهات که تلخ باشد، دلت که خون باشد، وجودت آمیخته از بغض که باشد، تو هم دلقکی!...
*حس دلقک بودن میکنم:)...
دلم اصرار دارد فریاد بزند!
اما من جلوی دهانش را میگیرم
وقتی میدانم کسی تمایل به شنیدن صدایش ندارد
این روزها من خدای سکوت شده ام!
خفقان گرفته ام!
تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود :)
چیزیم نیست که... فقط گذشتهام درد میکنه... حالم داره آتیش میگیره... آیندهام مرده! وگرنه که... نه بابا... چیزیم نیست...
معرفت، معرفت، معرفت... کلمه غریبیه واسم... نه چون نثار همه کردم آشنا نیست... چون هیچی ازش ندیدم غریبه ست:)...
