♱اَفکآرِمَن♱

گم شده در افکاری از جنس غم...✞

Pov: وقتی میرم جلوی آینه

چِه بَر تُو گُذَشتِه اَست کِه بِه جآیِ پآیآن رَنج هآ، بهِ پآیآن خود می‌اَندیشی؟ 

*و خاطراتی که بعدش مثل یه سریال نحس و غمگین جلوی چشمام نقش میبندن

قشنگه نه؟... متن دکلمه شو میگم..:)))

بی‌کَسی...

بی کسی فقط اونجاش که حتی دستای خودمم رمق پاک کردن اشکامو ندارن، بعد انتظار دارم تو ناراحتی هام یکی بیاد با جون و دلش بغلم کنه...؟ 

خوش‌خیال و ساده؟ نه ممنون من هستم 

احمق ترین؟ برو استراحت کن عزیزم من هستم

:)))).... 

بگم به سلامتی چی؟=)

به سلامتی روزگار که پیرم کرد؟

سلامتی زندگی....؟ آخه کدوم زندگی؟!

که هیچ جوره باهام راه نیومد...

سلامتی دل ساده و مهربونی که دارم؟

که شکست و هزار تیکه شد!

سلامتی دستم؟ که نمک نداره...

سلامتی آدمای اطرافم؟! 

که هیچ کدوم شون دوسم ندارن...

به سلامتی رفقام؟

یه مشت نامردی که با محبت های شیرین ولی الکی شون دلمو وابسته بند بند وجودشون کردند و دست آخر به راحتی رهام کردند و حتی به ادعا هم که شده نگفتن ″میتونی رو من حساب کنی″ و نیمه راهی بودن؟:)).....

خو به سلامتی چی؟! .... آها بزار بگم!

بگم به سلامتی قبرم و خاکش...

که قراره یه روزی با همه بدبختی و غیر تحمل بودنم منو تو آغوش خودش بکشه...🦋🖤

از چی بگم؟

_ از دلی که فقط اسمش دله!

_ یه عمری که نصفش اشکه نصفش گله:)