☆فاقد محتوا☆
1403/6/20
⋆سالها شنیدم "رفتنی باید رود" و بی تفاوت از کنارش گذشتم... فقط نمیدانم چرا خدا پاسخ معما های دلم را این چنین می دهد... هرچه را که سوالم باشد بر سرم می آید!⋆
امشب چمدونمو میبندم و برای همیشه ترک میکنم دنیایی رو که فقط دوسال بود و ثانیه به ثانیه برام خاطره بود... چه تقصیر خودم باشه یا نباشه، رفتنی باید بره و منم آدمی که برای زمین و زمان غیرقابل تحملم...
این بار یه سیلی میزنم به دلم و خفش میکنم، میدونم میشم یکی از نامردای زندگی خودم ولی دیگه مهم نیست و حقیقتا چاره ای هم نیست...
از همه طلب حلالیت دارم، میدونم کسی دلش برام تنگ نمیشه ولی دیگه بسه، تا همینجاشم که زمین گیر شدم و هی ساکت موندم و بخشیدم و گذشتم و خندیدم بسه، پا روی حس وابستگی بی نهایتم میزارم و پاهای فلجمو به حرکت درمیارم... هرچقدم ساده و مثلا مهربون باشم پای رفتنم فلج نیست...
حلالم کنین دوستان:)